رمان سایه های مست نسخه کامل رایگان
موضوع رمان : عاشقانه، معمایی
تعداد صفحات : ۹۹۱
خلاصه رمان : سایه، به صورت اتفاقی شاهد قتل یک دختر جوون میشه. میخواد خودش رو بیتفاوت نشون بده و از خطر دور بمونه اما طاقت نمیاره و به ادارهی پلیس میره تا دیدههاشو گزارش بده. غافل از اینکه چیز مهمی رو پیش قاتل جا گذاشته؛ نشونهای که مثل یه آدرس دقیق، قاتل رو بهش میرسونه …
قسمتی از داستان رمان سایه های مست
صدایی فس فس مانند از خواب بیدارم میکند.
گوش تیز می کنم صدا از کوچه است اما آنقدر بلند که تا اتاق من میرسد. پتو رو روی سرم میکشم تا نشنوم.
صدا برای لحظاتی قطع میشود و بعد با تن بالاتری دوباره به گوش میرسد. انگار نزدیک تر شده باشد.
شاید من صدا را شبیه فس فس میشنوم شاید پنج صبح است و رفتگر دارد خیابان ها را جارو میکند.
پس چرا صدا اینقدر بلند است؟!
سعی میکنم به یاد بیاورم که پنجره را بسته بودم یا نه. یادم نمی آید.
تنم هم آنقدر سنگین و خواب آلود است که بلند شدن از جایم سخت ترین کار دنیا به نظر میرسد.
پاهایم را داخل شکم جمع و دوباره دراز میکنم کمی حس به آنها بر میگردد پتو را کنار میزنم.
اتاق رسما یخ کرده است. به ناچار بلند میشوم. پنجره باز است.
پردهی اتاق به جای اینکه به سمت بیرون هدایت شود، به سمت داخل اتاق میوزد.
انگار باد تندی بیرون از خانه در جریان است که زورش به کولر میچربد حتما خنکی اتاق هم از این باد خنک بی موقع است!
با چشمانی نیمه باز پنجره را هل میدهم تا آن را ببندم چیزی میان چارچوبش گیر کرده است.
پایین چارچوب را نگاه میکنم چند شاخه خشکیدهی انگشت مانند به آن آویزانند انگشت ها تکان میخورند.
با جیغی کوتاه قدمی به عقب میپرم نفسم تند میشود دوباره به پنجره میچسبم تا با تمام توان ببندمش.
انگشت ها از روی چارچوب بلند میشوند و پنجره را هل میدهند.
صدای فس فس را دم گوشم میشنوم صدای کیاست: دخترک خاص یکی از فانتزیام بودن با یه دختر نارنجی بود. خوشم میاد سرسختی… موهات…