رمان سیاه سرکش (جلد اول) نسخه کامل رایگان
موضوع رمان : عاشقانه، ماجراجویی، معمایی، تخیلی
تعداد صفحات : ۱۲۲۵
خلاصه رمان : روسلا دختر خاص وقدرتمندیه که تو قبیله ای مرد سالار به دنیا اومده و راز های زیادی داره، بعد ازدواج مخفیانه اش با خوناشام دورگهای شبا، مورد تعرض جادوگری مرموز نقابداری قرار میگیره که با یک کلمه بی هوشش میکنه و مدعی جفت حقیقشه و هروقت قدرتمند بشه میاد سراغش. اول فکر میکنه خواب دیده تا اینکه تو واقعیت اون مرد میاد سراغش اسیرش میکنه و تو تخت سنگ قربانگاه بهش …
قسمتی از داستان رمان سیاه سرکش
-صبح خواب چی دیدی اینقدر ترسیدی؟
نمیخواستم حتی یادم بیاد چی دیدم، با لحن آرومی گفتم: هیچی. دو دقیقه تکون نخور کراواتتو ببندم.
درحالی که با اخم های در همش چهره اش جذاب تر شده بود و سعی میکرد جدیتش رو به رخم بکشه تا از تصمیمم کوتاه بیام گفت:
– نبند بدم میاد، گرمم میشه.
– مهمونی رسمیه رضا، کت و شلوار پوشیدی کراواتم باید ببندی ببین به خاطر تو سبز پوشیدم.
دستش رو تو جیب شلوارش فرو برد درحالی که کراواتش بین انگشتام بلاتکلیف مونده روی صورتم خیمه زد و گفت:
-مهمونی رسمی باشه به کتفم لخت نمیام که گرممه بدم میاد دور گردنم یه چیز سفت ببندم.
در حالی که میخواستم با عشوه گولش بزنم، دو طرف بند کراواتش رو دور گردنش انداختم و با لحن پر از نازی گفتم:
– شل میبندم خوشگل مشگل میشی، با لباس من ست میشی ببین چه به چشمات میاد!
کاملاً خونسرد، مردمک هاش نرم روی انگشت هام و بند آویزون کراوات سبز یشمیش چرخید. نفس های داغش به پوست دستم میخورد.
گره اش رو تموم کردم که بی هوا یک قیچی از جیبش درآورد و پارچه رو از وسط برید.
– دیگه گول چشماتو نمیخورم.
میخواستم از دستش به صورتم چنگ بزنم ولی یاد چهره غضب آلود آرایشگرم افتادم پشیمون شدم.
به چهره غد و تخسش که برق شیطنت توش چشمک میزد، زل زدم.
یک قدم جلو اومد طره ای از موهای بیرون اومده از شال حریرم رو بین انگشتاش گرفت و دور انگشت سبابه ش پیچید …