رمان شاهزاده مافیا (جلد اول) نسخه کامل رایگان
موضوع رمان : عاشقانه، مافیایی، راز آلود، هیجانی
تعداد صفحات : ۱۶۸۴
خلاصه رمان : چی میشه وقتی درون یه خانوادهی از ریشه مافیایی متولد بشی، پدرت دُن باشه اما هیچ علاقهای برای گرفتن جایگاهش نداشته باشی؟ چی میشه اگه تو یه مهمونی مافیایی چشمت به یه دختر زیر سن قانونی بخوره و عشق مثل یه آذرخش بهت میزنه؟ چی میشه اگه بخوای از اعتبار مافیائیت به عنوان یک پرنس مافیایی استفاده کنی و اون دختر رو نجات بدی؟ اینجاست که روسای مافیا برات یک شرط میذارن؛ یکی از ما باش تا اون دختر رو آزاد کنیم. وقتی مجبوری به خاطر یک دختر زندگی خودت رو وثیقه بگذاری و وارد دنیای سیاه مافیا بشی. آیا عشق واقعا ارزشش رو داره؟
قسمتی از داستان رمان شاهزاده مافیا
وقتی به جاده فرعی توی صحرا، که منتهی می شد، به املاک فرانکی آنتونلی رسید، وینسنت سرعت ماشین رو کم کرد.
وقتی به خونه رسیدند پیاده شدند، اما مائورا کنار ماشین موند.
وینسنت وارد ایوون شد و ضربه ای به در زد همین زمان، صدای جیغ بلندی هوا رو برید.
وینسنت چرخید، یه دختربچه لاغر رو دید که داره مستقیم سمت مائورا میدوه قدش تا زانو میرسید و به اندازه ی یه خلال دندون لاغر بود، موهاش مثل کلاف بافته شده بود.
شبیه یه موش فاضلاب به نظر می رسید پر از کثیفی.
اون دختر، کاملا آگاهانه اون مسیر رو می رفت، بدون اینکه سرعتش رو کم کنه محکم به مائورا خورد.
از ضربه ی برخورد مائورا تلوتلو خورد و اون دختربچه هم از پشت افتاد روی زمین.
وقتی سد انسانی روبه روش رو دید، دماغ کوچولوی کثیفش جمع شد.
«کوچولو، چقدر کثیفی» مائورا گفت. دختربچه به خودش نگاه کرد. «کجام؟»
مائورا زانو زد و خندید: «همه جات کثیفه.»
اون روز فقط سی دقیقه طول کشید که وینسنت کارش رو انجام بده، اما همون نیم ساعت همه چیز رو عوض کرد.
اون دختر توی زندگیش رسوخ کرد، همه چیز رو از این رو به اون رو کرد.
با اصرار مائورا، وینسنت یک هفته بعد درباره ی اون دختر پرس وجو کرد اما فرانکی گفت که اون برای فروش نیست.
مهم نبود چقدر پول پیشنهاد می داد، اون مرد زیر بار نمی رفت.
وینسنت امیدوار بود که مائورا بیخیال بشه، اما این دختر همه فکرش رو به خودش مشغول کرده بود.
وینسنت توی پوسته ی ندیده گرفتن خودش فرو رفت، بی توجه شد.
اون یه مرد صریح و تند و تیز بود، اما همسرش، کل زندگیش رو با نقاب پنهان کاری گذرونده بود.