رمان نغمه شب نسخه کامل رایگان
موضوع رمان : عاشقانه، اجتماعی، خانوادگی، طنز، درام
تعداد صفحات : ۱۹۹۶
خلاصه رمان : نغمه تک دختر یه سازنده سرشناس تو شیرازه، دختری که بخاطر نگرانی ها و حساسیت پدر و مادرش وابسته و منزوی شده. بخاطر این وابستگی ها نغمه سه ساله پشت کنکور مونده و به شدت دلش استقلال و رفتن از خونه میخواد. برای همین از مردی کمک میگیره تا بتونه پدرش رو راضی کنه و دانشگاه شهر دیگه بره، مردی که در ظاهر هدفش کمک به استقلال نغمه است اما در باطن... برنامه دیگه ای برای نغمه داره!
قسمتی از داستان رمان نغمه شب
باید یه فکری به حال خودم میکردم. باید سر خودمو جایی گرم میکردم.
دوست نداشتم انقدر خالی بودن و پیگیر شهریار بودن رو…
مخصوصا که اون اکثرا سعی میکرد با من مثل مریم رفتار کنه انگار جایگاه منو گوشزد میکرد.
شهریار تا آخر هفته ایران نبود و من و مریم بعد رفتن بابا اینا باز رفتیم تو خط شیطونی، بعد دانشگاه بیرون و سینما و با اکیپ دوستاش بیرون.
فقط اینبار دیگه مریم و مرتضی با هم بودن و من یه جورایی تک بودم.
هرچند یه دوست دیگه مریم به اسم سارا هم تو اکیپ بود که تنها بود و با کسی نبود برای همین من خیلی هم تنها نبودم.
پسرهای اکیپ مریم اینا همه تو رابطه با کسی بودن و گزینه خالی ای برای من و سارا وجود نداشت.
آخر اون هفته رفتیم اتاق فرار.
مریم میگفت آمار هر جا میریم رو به شهریار میده منم راضی بودم از این کارش.
جمعه بعد از اتاق فرار اومدیم خونه شهریار هم اومده بود اونجا.
ساعت ۸ رسیدیم داشتن شام میخوردن.
از دیدنش خوشحال شدم اما از بس خسته و کثیف از عرق و خاک بودیم نشستیم دور میز.
گفتیم بریم دوش بگیریم بعد شام بخوریم.
شهریار لبخندی به من زد و مرددم کرد. دوست داشتم بمونم و بیشتر ببینمش اما مریم منو کشید و با هم رفتیم بالا.
اول من رفتم دوش گرفتم خیلی سریع دوش گرفتم اومدم بیرون لباس پوشیدم و رفتم پایین.
ساعت ۸.۵ پایین بودم اما… شهریار رفته بود…
یه جوری خورده بود تو ذوقم دوست داشتم بهش پیام بدم چرا رفتی اما میدونستم این کارم مسخره است…