رمان اصیل و خونخوار نسخه کامل رایگان
موضوع رمان : عاشقانه، تخیلی، فانتزی، خون آشامی
تعداد صفحات : ۷۴۰
خلاصه رمان : افسانه، دختری که بدون اطلاع داشتن از حقایقِ وهمآلود آن روستای خونین و جهنمی، پا به آنجا میگذارد و ناخواسته درگیر ماجراهای فراوانِ خطرناکی میشود. پی به حقیقتهای مخفیِ عجیب و کهنهاش میبرد. زندگیاش با موجوداتی عجیب و افسانهای یکی میشود. برای بقا و زنده ماندن باید بجنگد و درنهایت، قلبش گرفتار عشقی ممنوعه میشود! عشقی که ممکن است حاصل نبردهای خونین و یک آیندهی سیاه باشد!
قسمتی از داستان رمان اصیل و خونخوار
حساب از دستم در رفته بود امروز چند شنبه ست؟ شنبه؟ شاید هم جمعه چه ماهیه؟ چه تاریخیه؟
بیرون از اینجا چه خبره؟ داره چه اتفاقاتی میافته که من ازشون بی خبرم؟ چند وقته من اینجام؟ خب چرا این سؤالات تموم نمیشه؟
زندگیم تأسف داره. لااقل اگه فقط من توی این قصر زندونی بودم و حساب روزها رو نداشتم،
شاید می گفتیم اینا همهش تقصیر اون هیولای سه رگه ست و من کاره ای نیستم اما مشکل اینجاست که من هم تغییر کردم.
احساس عوضی بودن میکنم حس میکنم واقعاً یه خون آشام شدم روزمرگی من فقط شده خون، تغذیهم فقط شده خون،
وعده های غذاییم فقط خون، من دارم تبدیل به چی میشم؟
حتی احساس اصیل بودن هم نمیکنم من یه خون آشام خونخوار شدم.
هر روز آیوان به اتاقم میاد و بدون کوچیکترین حرفی باهم تبادل خون می کنیم اون به من، من به اون.
با فاطمه و سیسیلی هم کمی وقت میگذرونم. حتی آنی هم با اینکه پیره، بیشتر اوقات کنار ما سه تاست.
ما سه تا دختر، دور هم جمع میشیم و کنار همیم تا بلکه شاید بتونیم برای ساعتی این خونخواری، این درنده خویی و این وحشی گری هامون رو فراموش کنیم؛
حتی من، منی که به عنوان خون آشام اصیل نباید اینطور خونخوار میشدم.
پوسایدون هم به حال خودشه و گاهی سربه سر ماها میذاره. پیرمرد خرفت!