رمان الهه ی خونین نسخه کامل رایگان
موضوع رمان : عاشقانه، معمایی، تراژدی
تعداد صفحات : ۳۶۵
خلاصه رمان : الهه ۲۰ ساله، به همراه آلاله خواهر ۱۵سالهاش، در کنار مادر و پدر ناتنیش زندگی میکنند، پدر و مادر آنها پنجسال پیش در تصادف فوت کردند و بعد از مدتی موندن در پرورشگاه، خانواده زمانی آن ها را به فرزند خواندگی قبول میکنند، اما بعدها الهه با پسری به اسم آرش پارسا آشنا می شود؛ بعد از آن، اتفاقات عجیب و وحشتناکی برای آن ها می افتد! الهه هر روز، وقتی به اتاقش برمیگشت، پرهای مورد علاقهاش که همیشه عاشق جمع کردنشان بود؛ خونی شده، ریخته شدن روی تختش را می دید…
قسمتی از داستان رمان الهه ی خونین
سینی چای رو سمتش گرفتم که لبخند زد و گفت: ممنون الهه خانم! در حد توانم لبخند زدم. _خواهش میکنم آقای محمدی.
چای برداشت و من و رفتم سمت آرش و تعارف کردم نگاه مهربونی بهم کرد و گفت: ممنون من نمیخورم.
بهش لبخند زدم و رفتم سمت آلاله که توی خودش بود. حتی با وجود سپهر محمدی هم باز هم آروم بود. سینی رو سمتش گرفتم. – آلاله؟
بدون اینکه سرش رو بلند کنه، زمزمه کرد: نمی خوام! با غم نگاهش کردم و بعد سینی رو گذاشتم روی عسلی و روی مبل نشستم.
سپهر گفت: من باز هم تسلیت میگم الهه خانم، رو کرد سمت آلاله. و همچنین شما آلاله خانم.آلاله فقط به تشکری خالی اکتفا کرد.
نفس عمیقی کشیدم که سپهر گفت: حتماً این مدتی هم که الهام خانم نبودن، خیلی سرتون شلوغ بوده.
موهام رو داخل شال مشکیم کردم و گفتم: بله. اهالی روستا واقعاً لطف ،دارن میان و تسلیت میگن؛ ولی آقا آرش خیلی کمک دستم بودن.
و به آرش اشاره کردم سپهر به آرش نگاه کرد و گفت: شما تازه به روستا اومدین درسته آقای پارسا؟ شما رو تو تولد الهه خانم دیده بودم!
آرش سر تکون داد و گفت:بله تازه اومدم راستش برای نظارت دکوراسیون اومده بودم اینجا که دیگه الهه خانم هم اصرار کردن شب بیام.
نگاهم کرد و لبخند محوی زد بهش لبخند زدم که سپهر گفت: پس برای همین فضا این قدر زیبا شده بود.
آرش لبخند زد و گفت: فقط کار من نبود آقای محمدی سلیقه ی عالی الهام خانم و الهه هم بود.
سپهر: شکست نفسی میکنین آقا آرش.
آرش فقط لبخند زد و بعد بینمون سکوت حاکم شد…