رمان جنون دلبستگی (جلد دوم مجموعه مافیا) نسخه کامل رایگان
موضوع رمان : عاشقانه، مافیایی
تعداد صفحات : ۸۳۲
خلاصه رمان : “در یک شب زمستانی زندگی این دو در هم تنیده می شود”. زن لباس هایش خیلی تنگ، پاشنه هایش خیلی بلند است. با صدای خیلی بلند می خندد، بدون رعایت آداب غذا می خورد و بیشتر گفته های کتاب ها را در هم می آمیزد. کمتر کسی میداند این فقط یک پنهان کاری ماهرانه برای مخفی کردن حمله های عصبیش است… به هر حال، تا زمانی که او همراهش است هیچکس نمیتواند پوسته ظاهری جیانا را بشکند. اغلب مردم مرد را نمونه ای از اخلاق می بینند؛ یک مامور ویژه که حامی قانون است. اما در دنیای زیر زمینی نیویورک او را به عنوان کلاهبرداری قاتل میشناسند…
قسمتی از داستان رمان جنون دلبستگی
_آس… اون مرده.
دستانم دور تلفن موقت که قرار بود برای مواقع اضطراری مانند این استفاده شود، میلرزید.
_واقعا مرده. _
کی؟
در حالی که چشمم به جسد روی زمین بود، من من کردم.
_جناب جذاب.
هیچ احساسی نداشتم اما خون در حال خیس کردن قالیچه ام بود.
_کجایی؟
_تو آپارتمانم.
زمزمه کرد: یا مسیح چه غلطی کردی؟
طول اتاق نشیمن را طی کردم: من هیچ کاری نکردم آلیستر بهش شلیک کرد و بعد فقط اینجا رو ترک کرد!
مکثی طولانی به وجود آمد.
نالیدم: تو رو خدا، خون تموم آشپزخونه رو گرفته.
شنیدم نیکو داشت با کسی صحبت میکرد.
و در حالی که این کار را انجام میداد، خون به قالیچه ام رسید.
به آرامی اعتراف کردم: میخوام اون رو بکشم.
_تو باید ازش تشکر کنی و بعد اون دهان لعنتیت رو ببندی.
_ترجیح میدم خودم رو از روی بالکن آپارتمانم پرت کنم و این کار رو نکنم.
_اگه رابطه من با آلیستر رو خراب كني، جيانا…..
اخم کردم: منظورت چیه؟ فکر میکردم اونم یکی از آدماته.
خندید: اون آدم خودشه مدت زیادی طول کشید تا پدرم اون رو متقاعد کنه که با ما همکاری کنه و اگه بهش گند بزنی، خودم خفهت میکنم.
_اوه، جای تعجب نیست که وقتی مانند نوکر با آلیستر حرف میزدم، طوری نگاهم که انگار آدم ساده لوحی هستم.
آب دهانم را قورت دادم.
_ من فقط یه دختر ناقابلم چطور میتونم رابطهت رو با یه مامور کثیف خراب کنم؟
خرخر کرد: هیچ جا نرو میفهمی چی میگم؟
_اما چشماش بازه…
_هیچ جا جيانا…
_باشه.
تماس را قطع کردم و تلفن را روی کاناپه انداختم.
بیست دقیقه بعد، لورنزو و لوكا وارد آپارتمانم شدند.
لورنزو سوتی زد و لگدی به پای جناب جذاب زد.
صورتم را در هم کشیدم: اون مرده خوب میشه به یه مرد مرده لگد نزنی؟
لوکا در کنار جسد خم شد…