رمان دختری در غبار نسخه کامل رایگان
موضوع رمان : عاشقانه، جنایی، معمایی
تعداد صفحات : ۲۴۰۴
خلاصه رمان : در جشن تولد پریسا قتلی اتفاق میافتد و تمام حاضرین مظنون هستند. کاوه افسر پرونده قبلاً عاشق دختری بوده که تولدش است. در پیگیری پرونده اسرار عجیبی از اعضای فامیل فاش میشود که هرکدام به پیچیدگی پرونده اضافه میکند و مظنونینی غیر از مهمانان تولد هم اضافه میشوند. در میان این ماجراها عاشقانههای دلپذیری هم هست…
قسمتی از داستان رمان دختری در غبار
تمام حس های بد از وجود پریسا پاک شده بود. اصلافکرش را هم نمی کرد که با چنین استقبال گرمی روبه رو شود.
پرهام دست آتوسا را گرفت و کشید. با اخم گفت: – من باقالی پلو دوست ندارم. – واسه تو قیمه درست کردم گل پسرم.
شهره به پرهام نگاه کرد. – یادت رفت به آبجی سلام کنی پسرم؟
پرهام همانطور اخمو به پریسا سلام کرد. پریسا هم جواب سرد و کوتاهی داد و راه افتاد به طرف خانه.
پنج سال با خودش کلنجار رفته بود که پرهام را دوست داشته باشد و او را به چشم برادر ببیند، اما هر بار یادش می افتاد که شهره مادر پرهام است، حس تلخی تمام محبتش نسبت به این پسرک را محو می کرد.
تازگی ها دست از تلاش برداشته بود، چون حس می کرد پرهام هم هیچ علاقهای به او ندارد.
همیشه طوری او را ندیده می گرفت که انگار از او بیزار است. هیچوقت آنطوری که خودش را در آغوش نیوشا و عمه و بقیه پرت می کرد برایشان شیرین زبانی می کرد، به طرف پریسا نیامده بود.
در این سه ماه پریسا یاد گرفته بودکه برای خودش زندگی کند. این بزرگترین دستاورد جلسات مشاوره بود.
بعد از ناهار پریسا خسته به نظر می رسید و همه زود به خانه هایشان رفتند.
پریسا دوش گرفت و استراحت کوتاهی کرد. قرار بود مهین و بچه هایش به دیدن پریسا بیایند، کسانی که پریسا کنارشان خیلی راحت بود.
وقتی مهمان ها رسیدند، شهره مشغول پذیرایی شد و بعد گرم صحبت شدند. پریسا از آن حالت ساکت درآمده بود. با آتیه و آتیلا حرف میزد و می خندید…