رمان فتح سرنوشت (جلد چهارم از مجموعه گناهان پدران) نسخه کامل رایگان
موضوع رمان : عاشقانه، دارک، مافیایی
تعداد صفحات : ۱۵۲۸
خلاصه رمان: اگه نیمهی گمشده اتو زمان اشتباهی پیدا کنی چیکار میکنی؟ «آمو» به عشق تو نگاه اول اعتقاد داری؟ عشقی که اونقدر قوی و روشنه که حتی تو تاریک ترین لحظاتتم شعله ورت میکنه. باور داری یه جایی تو این دنیا یکی هست که قراره نیمهی گمشده ات باشه؟ من به اینا باور نداشتم. تا اینکه با اون آشنا شدم. گرتا فالکون. پرنسس مافیایی محافظت شده توسط دیوونه های لاس وگاس. کسی که برای من ممنوعه …
قسمتی از داستان رمان فتح سرنوشت
“گرتا” فابیانو وقتی ازش خواستم برا شام منم با خودش ببره تعجب کرد ولی خیالش راحت شد.
نویو هم اولش عصبانی شد، اما بعد درخشش هیجان تو چشماش ظاهر شد.
میدونستم از شبش برا انجام کاری که همیشه شب ها انجام میداد استفاده میکرد.
شاید باید پیشش میموندم تا جلوی بدترین اتفاق ها رو بگیرم ولی امروز به طور شدیدی خودخواه بودم.
وقتی رسیدیم جلوی خونهی ویلایی ویتیلوها، به فابیانو گفتم: انگار تنش داری.
بهم یه لبخند محکم زد: چیزی نیست که نگرانش باشی. کاملاً امنیت داری!
-میدونم.
سر تكون داد بعد پیاده شدیم و از پله ها به سمت در ورودی رفتیم.
فابیانو به دوربینی که بالا سرمون بود نگاه کرد و تنشش بیشتر از قبل شد.
اگه این دیدار اینقدر اذیتش میکرد نمیدونستم چرا اصن شامو قبول کرده بود.
فرصتی پیدا نکردم ازش بپرسم، چون در باز شد و آریا ویتیلو با لبخند روشن وایساد جلومون: فابیانو، گرتا، خوش اومدین!
یه لبخند کوچیک بهش زدم پشت سرش لوکا ویتیلو ظاهر شد نگاهش وقتی رو فابیانو نشست، حالتش خشن بود و وقتی به من نگاه کرد، فقط یکم نرم تر شد.
آب دهنمو قورت دادم اما وقتی وارد راهروی ورودی شدم اضطرابم تبدیل به یه لرزش عصبی تو بدنم شد.
آمو کنار خواهرش مارچلا و برادر کوچیکترش ولريو وایساده بود.
ولریو موهای بلوند مادرشو داشت و به طرز قابل توجهی شبیه فابیانو بود.
حتی اگرم نمیدونستم فابیانو و آریا خواهر و برادرن از ظاهرشون بهش شک میکردم.
چند قدمیشون وایسادم حواسم بود به همشون لبخند بزنم و فقط به آمو خیره نشم …