رمان قلمرو رز نسخه کامل رایگان
موضوع رمان : عاشقانه، مافیایی
تعداد صفحات : ۱۴۰۹
خلاصه رمان : قلمرو رز، قلمرو تاریکی، قلمرویی که من درون اون گیر کردم. مرد بی احساس و بی رحمی که توی دنیای تاریک خودش غرقه. و من، لیلی رز! دختر یتیمی که به اشتباه سوار پرواز ویآیپی شدم که اون مافیا رزرو کرده بود. و چی میشه اگه شاهد قتلی باشم، که نباید باشم؟ حالا من اسیر و گریبان یه مافیایی شدم که کل کشور از اون میترسن و میخوان ترورش کنن …
قسمتی از داستان رمان قلمرو رز
فردای روزی که به مهمانخانه آمده بودیم یک جهنم به تمام معنا بود.
باید میفهمیدم صاحب این مهمان خانه وقتی که با پول از ما شناسنامه ای نمیخواست به راحتی هم با پول جای ما را لو میداد.
مامان برای صبحانه بیدارمان کرد و خواست بعد از خوردن بیرون برویم و در جنگل رو به رویی کمی قدم بزنیم.
اما به محض این که از وارد طبقهی پذیرش شدیم.
در میزگرد وسط سالن بابا و دار و دسته اش با خونسردی پشت میز نشسته بودند.
آستینش را تکاند و گفت: صحبتون بخير!
مامان به وضوح رنگش پریده بود و اگر کمی شانس نمیآورد درجا سکته میکرد.
بابا از جا بلند شد و گفت: اردو دیگه تمام شد بر میگردیم.
آرنج مامان رو گرفت و به سمت در ورودی هلش داد صدای هق هق های مامان در هوا پیچید.
یاردا زار میزد و من با نفرت به پدر نالایقم نگاه میکردم.
با غرور و سر بالا رفته نگاهم کرد و گفت: راه بیوفت عوضی.
مشتم را به زور گرفته بودم تا به صورتش نکوبم. هنوز در مقابلش بچه ای بیش نبودم.
او سی و هشت سال سن داشت و من اواخر پانزده سالگی افتضاحم بودم.
وقتی به خانه برگشتیم اولین کاری که انجام داد این بود که دست به کمربندش ببرد و اول از همه مامان را سیاه و کبود کند.
انگار از یک خواب خوش بیدار شدم و به واقعیت تلخ زندگی نکبت بارم برگشتم.
خوشی ما شروع نشده تمام شد و حالا به همان تاریکی گذشته برگشتیم …