رمان روی خوش زندگی نسخه کامل رایگان
موضوع رمان : عاشقانه، اجتماعی
تعداد صفحات : ۴۱۰۶
خلاصه رمان : _دوغ رو بده من. دست دراز کردم و پارچ را به سمتش گرفتم، توی لیوانش ریخت و یک سره سر کشید. _بالاخره چیکار میکنی؟ _هیچی. _یعنی چی هیچی؟ _یعنی همین هیچی، کی میری دانشگاه؟ _یساعت دیگه. بلند شدم به اتاقش رفتم، کتابهایش پخش زمین بود، همه را روی میزش مرتب چیدم، تختش را مرتب کردم، لباسهایش را آویزان کردم، چشمم به پاکت سیگارش افتاد که مثلا قایم کرده بود. نفس عمیقی کشیدم، شاید هرکسی بود برمیداشت و نصیحتش هم می کرد اما من را چه به نصیحت…
قسمتی از داستان رمان روی خوش زندگی
خانم جان رفته بود خانه ی همسایه، به اتاقش رفتم و کنار کمد نشستم، می دانستم آرمان طاقت نمی آورد و می آید به سراغم و همینطور هم شد.
_غلط کردم. _برو غذات رو بخور. _قهر میکنی من چجوری غذا بخورم. _قهر نیستم برو آرمان میخوام یکم تنها باشم.
جدیت کلامم باعث شد برود، شاید هم بچه شده بودم، دستم اذیت می کرد، خسته شده بودم از این باندها، باعث خارش میشد، اما نمی توانستم بخارانمش.
گوشی ام به صدا درآمد، نمی خواستم از جایم تکان بخورم، اما ترسیدم بابا باشد، حتی اجازه نداشتیم هیچ کدام از تماس هایش را بی جواب بگذاریم. اما بابا نبود مادر مهدی بود…
در تردد بین جواب دادن و جواب ندادن، قطع شد، خواستم گوشی را دوباره بگذارم روی میز که به صدا در آمد.
این بار جواب دادم.
جوری حال و احوال می پرسید که باعث تعجب بود… از مادر مهدی بعید بود… خیلی بعید…
اما سر حرف وقتی کشیده شد به مهریه و اینکه مهدی نمی تواند یک جا مهریه را بدهد فهمیدم این حال و احوال پرسی بی هوا نیست.
خواستم بگویم مهریه نمی خواهم فقط پسرت دست از سرم بردارد اما…. اما در یک تصمیم آنی نظرم عوض شد…
_ برای مهریه برام یه خونه بگیره، باقیش رو نمیخوام. _چی میگی نگاه خونه خریدنی تو این دور و زمونه؟ من میگم نداره تو…
_من بهتر از شما از دارایی های مهدی باخبرم، درسته هر شب سر قمار میبازه اما هنوز اونقدر نباخته که نتونه برای من یه خونه پیدا کنه، من بخاطر ازدواج با مهدی بی خونه شدم،
اختر منو قبول نمیکنه، اینجا هم شدم سربار خانم جون و آرمان، ازدواج نمی کردم حداقل خونه ی بابام بودم،
با آدم درستی ازدواج می کردم کم کم الان تو خونه ی اون بودم، اما ازدواجم با پسر شما زندگی من رو نابود کرد.
یه خونه کمترین چیزیه که میتونم بخوام نه نفقه میخوام نه بقیه ی مهریه ام رو…