رمان منتهی به خیابان عشق نسخه کامل رایگان
موضوع رمان : عاشقانه
تعداد صفحات : ۱۸۷۲
خلاصه رمان : راحیل به اجبار و صلاحدید حاج پدرش در شرف ازدواج با پسری است که هیچ شناختی از او ندارد، برادرش رستگار به او قول داده بوده که همیشه پشت و حامی اش باشد ولی اکنون او ایران نیست و راحیل چاره ای جز اطلاعت از پدر ندارد تا اینکه برای مطلع کردن برادرش مخفیانه مجبور به تماس با دوست رستگار می شود…!
قسمتی از داستان رمان منتهی به خیابان عشق
دياكو واقعا ترسیده بود اتفاقی افتاده باشد.
از این که در مدت خبری از پدرشان نبود برای گرفتن خانه و نمایشگاه رستگار برایش عجیب بود.
دیشب هم فکرش به همین دلیل به سمت پدر راحیل رفته بود نه سوین!
تمام این مدت یکی از بزرگترین نگرانی اش این بود حواسش به نمایشگاه رستگار بود،
اما قولنامه ها و سندهایی که به نام رستار بودند را نمی توانست کاری بکند.
دستش در تجارت خوب بود، اما در این کار خیلی مهارت نداشت، شاگرد مغازه ی رستگار بسیار کمکش کرده بود،
اما مشکل این بود رسیدگی به همه ی کارها برایش بی نهایت سخت بود،
دفترش، مغازه اش، نمایشگاه رستگار و اینکه چهارچشمی باید حواسش به راحیل و رستگار بود.
هیرا و ماریه هم بودند. رسیدگی به این همه کار به تنهایی آسان نبود.
راحیل معذب مانده بود، نگرانش کرده بود هم حس میکرد باید دعوتش کند به خانه، هم میترسید برای در و همسایه یا کسی سوتفاهمی پیش بیاید،
تا بیدار شدن برادرش مجبور بود در این خانه تنها زندگی کند اما با همه نگرانی، دیاکو حواسش به همه چیز بود.
_دارم میرم سر بزنم به رستگار میای؟
حدس نمیزد دیاکو بیاید یا حتی زنگ بزند پیشنهاد دهد،
از اینکه تصمیم گرفته بود قهر کند در لیستش بود که برای اذیت نکردن و مزاحم نشدنش ملاقات های شبانه اش را حذف کند،
و حالا هم که خانه را تمیز کرده بود و عرق کرده خانه را تمیز بود نمیتوانست برود.
_ببخشید من نمی…
_مشکلی نیست من میرم یه سر میزنم چیزی لازم داشتی خبر بده …