رمان هیچکسان جلد اول نسخه کامل رایگان
موضوع رمان : ترسناک، معمایی
تعداد صفحات : 299
خلاصه رمان : این رمان داستان زندگی یه پسر به اسم بهـــراد هست که بعد از مدتی متوجه حضور نیروهای منفی در اطرافش میشه(که ممکنه شیطانی باشن). بعد از مدتی به پیشنهاد اطرافیانش به یه نفر که مشهوره با جن ها در ارتباطه مراجعه می کنه و متوجه میشه گروهی از جن های یهودی در صدد آسیب رسوندن به اون هستن و…
قسمتی از داستان رمان هیچکسان جلد اول
سورن – از فرصت استفاده کن و با انگشت توی دماغتو تمیزکن که اگه چیز
دیگه ای هم توشه دربیاد. خیلی کثیفی.
سورن – تو که بالاخره این کارو می کنی…چرا افه میای؟
گیریم که من این کارو بکنم…توباید جار بزنی؟
سورن – جهت یادآوری گفتم.چی شد که اینجوری شدی؟
نمی دونم.شاید به خاطر آفتاب بود.
سورن – هوا که ابری بود پروفسور.نکنه سرطان خون گرفتی و نمی خوای به من بگی؟
جدی هوا ابری بود؟ لابد به خاطر فصل بهاره.آخه یه سری از گرده های گل هستن که باعث خون دماغ شدن آدم میشن.
سورن – هنوز که بهار نشده…هیچ گلی هم در نیومده.
– مثه اینکه بدت نمیاد من سرطانی،چیزی بگیریم.
سورن – منو بگو به فکر سلامتی چه خری ام! منظورم اینهکه برو دکتر.
خب منظورتو واضح بگو.باشه اگه دوباره اتفاق افتاد میرم.
از دست شویی که بیرون اومدیم، دیدیم سیما و دوستش اون طرف سالن، رو به روی در سرویس بهداشتی وایسادن.
سورن – ببین چقد خاطرتو می خوان،هنوز نرفتن.
دو تایی چند قدم جلو اومدن.واقعا دوست نداشتم این منتظر موند شون صرفا به خاطرمن باشه…
وگرنه باید تا چند وقت دری وری های سورن رو تحمل کنم.
سیما –چی شد؟
سورن – خون دماغ شد…خودتون که دیدید.
سیما – می دونم،منظورم اینهکه الان خوبن؟
سورن – آهان، پس معنای چی شد اینه.می بینید که… دیگه خون نمیاد. نگران شدید؟